یک داستان از مدیران.... :: خیمه گاه عاشقان حضرت ماه

خیمه گاه عاشقان حضرت ماه

ما خیمه نشینان غم فاطمه ایم

خیمه گاه عاشقان حضرت ماه

ما خیمه نشینان غم فاطمه ایم

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۱، ۱۱:۵۸ ق.ظ

یک داستان از مدیران....

مردی که سوار بر بالن بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمی دارد ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: ببخشید آقا من قرار مهمی دارم ممکنه بگویید کجا هستم تاببینم به موقع به قرارم میرسم یا نه؟ مرد روی زمین گفت حدوداا"6 متری طول جغرافیایی 87درجه شرقی وعرض جغرافیایی 37درجه هستید. مرد بالن سوار گفت شما مهندسید گفت بله از کجا فهمیدید گفت اگر چه اطلاعات دقیقی به من دادید ولی من هنوز نمیدانم کجا هستم مرد روی زمین گفت شما باید مدیر باشید گفت بله شما از کجا فهمیدید گفت چون شما نمیدانید کجا هستید به کجا میخواهید بروید.قولی داده اید و نمیدانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۱/۱۹
فطرس صبا

نظرات (۲)

به استثنای مواردی مثل غرور بی دلیل ، ترس از دست دادن صندلی ، مدیریت سیاسی و ... مواقعی هست که مدیران به علت آمار ها و اطلاعات غلط دچار اشتباه می شوند . بهتر نیست به جاری فرمول ریاضی و ... یک جواب صحیح و عادلانه در مقابل سئوال ساده و بدون ابهام داده شود ؟!!
ای کاش مسئولین این را باور کنند که افراد با هوش بالا در مجموعه آنها هستند اما افسوس و صد افسوس که در زیر نظرات بسیار سوال برانگیز آنها لگد میشوند

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی