سیره معصومین(علیهم السلام) با زیردستان قسمت ششم -گذشت از لغزش زیردستان :: خیمه گاه عاشقان حضرت ماه

خیمه گاه عاشقان حضرت ماه

ما خیمه نشینان غم فاطمه ایم

خیمه گاه عاشقان حضرت ماه

ما خیمه نشینان غم فاطمه ایم

گذشت از لغزش زیردستان


 

در سیره امام سجاد(علیه السلام) آمده است که غلامش مرتکب خطایی شد و آن اشتباه به مرگ یکی از فرزندان آن حشرت منجر گردید. حضرت به جای آن که او را کیفر دهد، او را در راه خدا آزاد کرد. ماجرا این بود که تعدادی مهمان در خانه امام سجاد(علیه السلام) حضور داشتند. خادم آن حضرت عجله و بی احتیاطی کرد و ظرف غذایی که در تنور بود، بر سر کودک امام ریخت و آن بچه در اثر سوختگی از دنیا رفت. غلام مضطرب و نگران شد. امام به او فرمود: «انت حر فانک لم تعتمده؛(11) تو آزاد هستی، زیرا تو تقصیری نداشتی و عمدی در کار نبوده است». هم چنین نقل شده است که خادم علی به الحسین(علیه السلام) گناهی مرتکب شد که باید مجازات می شد. امام تازیانه را برداشت تا او را کیفر کند، امام به فرمود: «قل للذین آمنوا یغفروا للذین لایرجون ایام الله؛ بگو برای کسانی که ایمان آورده اند، کسانی را که امید به رحمت خدا ندارند ببخشند. غلام عرض کرد: من چنین نیستم، بلکه به رحمت خدا امیدوار و از خوف او هراسانم. آن گاه حضرت تازیانه را انداخت و فرمود: «انت عتیق؛(12) تو آزاد هستی».
هم چنین نقل شده است که امام سجاد(علیه السلام) در یک روز، دو مرتبه خدمتکارش را صدا زد و وی پاسخ نداد. برای بار سوم که او را خواست، پاسخ داد، امام فرمود: فرزندم! آیا صدای مرا نشنیدی؟ گفت: بله، شنیدم. فرمود : چرا جواب ندادی؟ گفت: چون از خشم و غضب شما ایمن هستم. فرمود: سپاس خدایی را که خدمتگزارم را از من ایمن ساخته است.(13)
امام علی(علیه السلام) در یک روز، غلامی را چندین را صدا زد، ولی او پاسخ نداد. از خانه خارج شد، غلام را دید که پشت در ایستاده است. فرمود: چرا پاسخ مرا ندادی؟ عرض کرد: اول این که حال و حوصله نداشتم و دوم این که از عکس العمل شما در امان بودم. امام فرمود: «الحمدالله الذی جعلنی ممن یامنه خلقه امض فانت حرلوجه الله؛(14) سپاس خدا را که مخلوق خویش را از من ایمن گردانیده است. برو؛ به خاطر خدا رهایت کردم».
خادمی از خادمان امام حسن مجتبی(علیه السلام) کاری انجام داد که باید مجازات می شد. امام دستور داد که او را کیفر دهند. خادم عرض کرد: مولای من! آنها که مردم را مورد عفو قرار می دهند. حضرت فرمود: از تو گذشتم. آن گاه خادم گفت: یا مولای من! خداوند نیکوکاران را دوست دارد. حضرت در پاسخ فرمود: «انت حرلوجه الله و لک ضعف ما کنت اعطیک؛(15) تو را در راه خدا آزاد کردم و برای توست دو برابر آن چه دادم».
هم چنین روایت شده است که امام حسن مجتبی(علیه السلام) گوسفند زیبایی در خانه نگه داری می کرد. روزی دید که پای گوسفند، شکسته است. به غلامش فرمود: چه کسی پای گوسفند را شکسته است؟ گفت: من شکستم. امام فرمود: چرا این کار را کردی؟ گفت: می خواستم شمارا ناراحت کنم. امام(علیه السلام) لبخندی زد و فرمود: «لأفرحنک انت حر لوجه الله؛(16) من هم در عوض تو را خوشحال می کنم؛ تو در راه خدا آزاد هستی».
سفیان ثوری، یکی از شاگردان امام صادق(علیه السلام) می گوید: روزی نزد آن حضرت رفتم و دیدم که رنگ چهره شان دگرگون است؛ سبب را پرسیدم. فرمود: من اهل خانه را از این که بالای بام بروند، منع کرده بودم. امروز که وارد منزل شدم، دیدم یکی از کنیزان که مسئول تربیت فرزندم می باشد، با آن کودک از نردبان بالا رفته است. او تا مرا دید. یکه خورد و کودک از دست او رها شد و بر زمین افتاد و از دنیا رفت. من برای مرگ کودک برافروخته نیستم، بلکه از این ناراحتم که چرا این کنیز از من وحشت کرده است! آن گاه امام(علیه السلام) رو به کنیز کرد و دوبار فرمود:«بر تو عیبی نیست؛ تو را آزاد کردم»!(
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۱۲
فطرس صبا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی