مهر و محبت با زیردستان
رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) با کنیزان و خدمتکاران، همراه با مهر و محبت و عفو و گذشت بوده است؛ به گونه ای که حتی با مشاهده خطا و اشتباه نیز، نه تنها آنها را سرزنش نمی کردند، بلکه با مهر و محبت با ایشان برخورد می کردند و چه بسا آنان را در راه خدا آزاد می نمودند. این شیوه رفتار، با زیردستان، سبب می شد که بسیاری از زیردستان از خطای خود پشیمان شوند و هرگز آن را تکرار نکنند.
ام ایمن، کنیز عبدالله بن عبد المطلب و به نقلی کنیز آمنه، مادر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود که او را به رسول الله(صلی الله علیه وآله) بخشید. پس از رحلت آمنه، سرپرستی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) با ام ایمن بود و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرمود: «ام ایمن امی بعد امی؛ ام ایمن، مادر دوم من است». حضرت پس از ازدواج با خدیجه (علیهاالسلام)، ام ایمن، را آزاد کرد. ام ایمن حبشی بود و در اوایل دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) اسلام آورد و به حبشه و مدینه مهاجرت نمود. وی در جنگ احد شرکت داشت و به لشکریان آب می رسانید و زخمی ها را مداوا می کرد و در غزوه خیبر نیز با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود و با محبت فراوانی که به ایشان داشت، پیوسته خدمت آن حضرت شرفیاب می شد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر که مایل است با زنی از اهل بهشت ازدواج کند، با ام ایمن ازدواج نماید.(5) مهر پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن چنان در دل ام ایمن جا گرفته بود که او همواره در خدمت حضرت بود. ام ایمن، در شب زفاف حضرت زهرا (علیهاالسلام) سرپرستی اطفال آن حضرت را بر عهده داشت و هنگام رحلت و غسل حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز حضور داشت.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامی که وفات فاطمه (علیهاالسلام) نزدیک شد، به دنبال ام ایمن فرستاد؛ زیرا او نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) از همه ی زنان مطمئن تر بود. ام ایمن در احادیث و اخبار ائمه اطهار(علیهم السلام)، مورد ستایش قرار گرفته است. از جمله آنها، حدیثی است که معروف به حدیث ام ایمن است و شهادتی است که درباره فدک در حق فاطمه (علیهاالسلام) داد.(6) پسر ام ایمن از شیعیان نزدیک امیرالمومنین، علی(علیه السلام) بود. محدثان شیعه و سنی نقل کرده اند که چون فاطمه (علیهاالسلام) جهان را وداع گفت، ام ایمن نتوانست جای خالی آن حضرت را ببیند، پس با زبان روزه از مدینه بیرون رفت و در آن هوای گرم، عطش بر او غالب شد. نگاهی به آسمان کرد و گفت خداوندا! مرا تشنه می خواهی، با این که خادم دختر پیغمبر تو هستم؟ در این هنگام دلوی از آسمان نازل شد و ام ایمن سیراب گشت